˙·٠•●♥ دریـــــــــا ی عـشـــــق ♥●•٠·˙
گل عشقت که می بویم به یاد آن نگاه خیس و نم ناکت شوم، آشفته و دیوانه هردو نگاه پاک و غم ناکت تو که باد بهارانی بر این تن وز که می سوزد تنم در تب که می سوزد دلم در آتش سینه نگاه کن که غم درون دیده ام چشمای تو به من امید زندگی میده دستای تو گرمای خورشید و به دست من میده اون نگاه عاشق تو منو به زندگی برم گردونده اون لبای شیرین تو لب منو خندونده دلم تنگ شده آرام باش ،ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم نگو مرا نمیخواهی ، منی که به پایت نشستم و با همه چیز ساختم این رسم روزگاره… کسی را که خیلی دوست داری، زود از دست می دهی ,از آنکه خوب نگاهش کنی. ,از آنکه او را در آغوش بگیری . , از آنکه تمام حرفهایت را به او بگویی ، ,از آنکه همه لبخندهایت را به او نشان بدهی مثل پروانه ای زیبا، بال میگیرد و دور می شود ، و تو خیال میکردی تا آخر دنیا می تونی هر روز طلوع آفتاب را با او تماشا کنی . رفت تنهایی، آمد جای آن یک عشق آسمانی شکست شیشه غمها،شد روزگارم مثل آن روزها،روزهایی که با تو بودم و تو در کنارم، فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است ، چشمانم غرق در اشکهایم شده …. دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی …. همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد… انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم… حواستان باشد... عاشق طرز فكر آدمــــهـــا نشوید تیـغ روزگــــــار . . . گر دیوانگی نیست، پس چیست؟!... اینکه در این دنیای به این بزرگی دلت فقط هوای یک نفر را می کند...!!! ڪاشـــــ فقط بوבـے وقتـے بغض مـےڪرבم! بغلم مـےڪرבـے و مـےگفتـے... ببینمـــــ چشمـــــاتو منـــــو نگاه کـטּ... اگه گریـ ـہ کنـے قهـــــر مـےڪنم میرمـــــا!! خدایا... بابت آن روز که سرت داد کشیدم متاسفم...!! ... من عصبانی بودم برای انسانی که تو می گفتی ارزشش را ندارم و من پافشاری می کردم...! به سلامتي کسي که وقتي بردم گفت :
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
برای عکس هایی که پاره کردم و سوزانـدمشان.
برای دفتر خاطراتم که مدتهاست دیگر چیزی در آن نمی نویسم.
حـتـی برای آدمهای حسودی که دورو برم می چرخیدند
آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی
بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش را داشتی ، جایی که برایت سرچشمه آرامش است
آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت
نگو مرا نمیخواهی ، تو نمیدانی از انتظار به تو رسیدن تا انتظار تو را دیدن همه ی موهایم سپید شد
نگو مرا نمیخواهی ، تو که حرفهای مرا نمیخوانی ،تو که نگفتی تا آخرش نمیمانی ، منی که دلم خوش بود به اینکه تو را دارم تا همیشه …
مگر اینکه این روزها تنها از درد دلتنگی بنالم!
ناله های من نیز همراه با نفسهای دلتنگیست
آدم هـا زیبا فكر می كنند،
زیبا حرف می زنند ...
امـــــــا ...
زیبا عمل و زندگی نمی كنند... !
شاهـرَگـــــــــ "کلامَمـــــــــ" راچـُـنان بریــــــده
کـه سکوتَمـــــــ "بَنـــــد" نمی آیـــــــد .!
اون رفيــــــــــــــــــــــــق منه .......
وقتي باختم گفت : من رفيـــــــــــــــــــــــــــقتم ......
ادامه مطلب